هو الخلاق العليم
آری استاد و آقا سید مرا با نخلستان تنها گذاشتند و عزم سفر کردند. جدایی از استاد از سویی و رفیقان شفیق از سوی دیگر روح مرا آزرده بود. مدتی را حسب دستور استاد در گودالی که مصلای ایشان بود به تهجد پرداختی
گفتگو با نخل هم سن و سال خودم نزدیک ظهر بود که به نخلستان رفتم و در تفکر بودم. دلم گرفته بود با دلتنگی زاید الوصفی به سراغ نخل هم سن و سال خودم رفتم تا ببینم طی چند سالی که از او دور بودم بر او چه گذشته چون به نزدیک نخل رسیدم از او پرسیدم ای نخل طی این چند سال چه کرده ای؟ و برتو چه گذشته؟! سخن را با کلام وحی آغاز کرد و گفت:
و الله خلقكم من تراب ثم ينطفة ثم جعلكم أزواجا و ما تحمل من أنثی و لاتضع إلأ بعلمه و مایعمر من معمر و لاینقص من عمره إلا في كتاب ان ذلك على اللي یسیر و خدا است که شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه ای، آنگاه شما را جفت جفت گردانیده و هیچ مادینه ای بار نمی گیرد و بار نمی نهد مگر به علم او و هیچ سالخورده ای عمر دراز نمی یابد و از عمرش کاسته نمی شود، مگر آنکه در کتابی مندرج است. در حقیقت، این کار بر خدا آسان است چون این آیه را تلاوت کرد نفس عمیقی کشید وآهی از دل سر داد و گفت: تابستان سال ۱۳۴۵ خورشیدی، دوازده ساله بودم که مرا تنها گذاشته و همراه والدینت در مشهد الرضا سکنی گزیدی بعد از تو کسی به من سر نمیزد و ساکنین این جا حتی احوال مرا نمی پرسیدند.
چند سال بعد عاشق شدم و هر سال فصل بهار معشوق خود را در چند قدمی می دیدم و شوق لقاح داشتم تا بارور شوم اما دریغ از توجهی اندک. چون مرا لقاح صورت نمی گرفت خرماهایم نارس و غیر قابل استفاده بود و تصور می کردند نابارور هستم. از نخل پرسیدم: آیا در این نخلستان حکیمی هست که بتواند ناباروری را درمان کند یا درباره ازدواج موافق و داشتن فرزند صالح مرا راهنمایی نماید؟ نخل پاسخ داد: خارج از نخلستان حکیم حاذقی است که در کنار آب انبار قدیمی به تنهایی زندگی می کند او حکیم نخل هاست بالغ بر هشتاد سال سن دارد. پرسیدم: آیا پاسخ سئوالات مرا خواهد داد؟ نخل گفت: آری او مدتی با استاد حشر و نشر داشته و شاگردان استاد را احترام می کند.
به خارج نخلستان رفتم و از دور نخلی دیدم چون به نزدیکش رسیدم او را تنهای تنهای دیدم.
سلام کردم پاسخم را به خوبی ادا نمود.
سینا در سایه اش با احترام خاص نشستم و خودم را معرفی کردم. به حکیم نخل ها گفتم: بسیاری از مؤمنین و مؤمنات مایلند بدانند چگونه می توانند ازدواج موافق داشته و فرزند صالح بیاورند، ناباروری خود را چگونه درمان کنند و.. حکیم نخل ها گفت: هر روز قبل از ظهرها نزد من بیا تا برایت بگویم. چون روز اول به خدمت حکیم رسیدم جلسه مقدماتی را چنین آغاز نمود