در دو دهه گذشته، همه آثار بزرگ جغرافیایی که در سطح جهانی پذیرش عام یافته است بر بنیان فلسفه سیاسی، اقتصاد سیاسی و نظریه های اجتماعی استوار بوده است. بدینسان که هدایت و رسالت اندیشه های جغرافیایی، بیشتر از اندیشه های فلسفی تأثیر پذیرفته است. در این دنیای پر آشوب و نابسامانی های اجتماعی - اقتصادی که هر روز، موجهای تازه ای از ناامیدی، عقب ماندگی و دربدری بر جهان سوم می تازد. علم جغرافيا باید موجهای تازه ای بیافریند و نگاهبان امین و دلسوز حقیقت باشد. از این رو، آرمان خواهی آگاهانه، باید مسیر فکری جغرافیدانان روشنگر جهان سومی را تعیین به نظر من، اگر ما در ایران نتوانسته ایم به بنیان های استوار در اندیشه های جغرافیایی دست یابیم این واپس ماندگی را باید در عدم توجه به اندیشه های فلسفی جستجو کرد. متأسفانه در کشور ما، هنوز هم حوزه نظری جغرافیا به شدت در غفلت و بی ثمری بسر می برد. سطحی بودن پاره ای از آثار جغرافیایی، حاصل این غفلت و تفکر بی سامان است. از این رو، در کشور ما، در محافل دانشگاهی و غیر دانشگاهی، جغرافیا در مقایسه با سایر علوم مشابه، حضوری کم رنگ و بی جلوه ای دارد. ما در آغاز راهی دراز در علم جغرافیا هستیم اما حرکتمان کند و بطئی است. پس لازم بود فلسفه های سیاسی، اقتصاد سیاسی و نظریه های اجتماعی که امروزه عوامل شناخت جغرافیای نو از جغرافیای ستی است در این کتاب بیاید و به همراه مکتب های جغرافیایی، با استدلال های روشن، آکنده از اندیشه های فلسفی، در جستجوی شأن متعالی انسان در محیط زندگی باشد و از این طريق حجاب نا آگاهی و توصیفی بودن تحلیل های جغرافیایی کنار زده شود.
در مورد مکتبهای جغرافیایی، کمتر می توان با قاطعیت سخن گفت. از این رو، در نوشته حاضر، سعی شده است که مباحث مکتب های جغرافیایی، بیشتر جنبه پیشنهادی داشته باشد. از این بابت، لطفا قبل از مطالعه کتاب، به موارد زیر توجه فرمایید:
1- همه مکتب ها و اندیشه های جغرافیایی، یکدیگر را به کل نفی نمی کنند بلکه مکمل یکدیگرند و نمی توان حتی یکی از آنها را کنار گذاشت. به سخن دیگر، حقایق و واقعیت های جغرافیایی در اختیار هیچ مکتبی نمی باشد بلکه همه مکتب ها و نظریه های جغرافیایی، دارای نکات مثبت و منفی می باشند.
2- با توجه به عقب ماندگی های جهان سوم در توسعه اقتصادی، سمت و سوی کتاب، گرایش بیشتری به این عقب ماندگی ها دارد. از این رو، سهم اقتصاد سیاسی و فلسفه سیاسی در تحلیل پدیده ها و مکتبهای جغرافیایی بیش از سایر مقولات می باشد. این را هم باید بپذیریم که سیاست اقتصادی کشورها، جغرافیای اجتماعی آنها را خلق می کند.
3- در این کتاب، دیدگاه مکانیکی در جغرافیا، کاملا" کنار گذاشته شده است و دیدگاه ضرورت و واقعیت مورد تأکید بوده است. به عبارت دیگر، جغرافیای نو، در بیشتر موارد از قطعیت واحد فاصله می گیرد و به نسبی نگری گرایش پیدا میکند.
4- با تجربه چهل ساله ام در جغرافیا، به این نتیجه رسیده ام که اگر با همه اندیشه ها و مکتبهای جغرافیایی آشنا نشویم در مطالعات جغرافیایی، در باتلاق سطحی اندیشی فرو می رویم.
5- در این کتاب، به حرمت انسان، بیش از پاسداری از مرزهای علم جغرافيا تأكيد شده است. اصولا در زمان ما، مرزهای علوم در جهت زندگی مطلوب انسان، شکسته می شود و حالت میان رشته ای جغرافیا، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
6- دیدگاه ها و مکتب های جغرافیایی، این مهم را به ما می آموزند که در جهان امروز, علم بی طرف وجود ندارد. از این رو تحلیل پدیده های جغرافیایی, چهره های بی نقاب می طلبد.
7-جغرافیای نو, جغرافیای اندیشه ها و عقل گرایی انتقادی است.
8-جغرافیای نو, مسئله محوری را اساس کار خود قرار داده است.
9-این اثر بر اساس مفاهیم جغرافیای نو, یعنی تحلیل ساختارها, نهادها, عاملین, فرایندها, هندسه متغیر قدرت, مکان, زمان, نظریه های انتقادی و مطالعات فرهنگی تهیه شده است.