امروزه در کشور عزیزمان بحث فروش و بازاریابی محصولات به یکی از بزرگترین دغدغه ها تبدیل شده است. دیدگاه تولید محور هنوز هم در بسیاری از شرکتهای ایرانی رایج است. داسنانی تکراری که مدام بگوش می رسد مدیران، فن آوری مدرن و خطوطی با ظرفیت بسیار بالا با سازمان هایی با کارکنان فراوان را راه اندازی می کنند تا به صرفه جویی های ناشی از مقیاس بالای تولید متوسل شده و سرمایه گذاری ها را در زمانی کوتاه جبران کند. زمانی که پس از مدتها نشیب و فراز و کشمکش اولین محصول به بازار رفت گویا تازه تصویر واقعی نمایان میشود. برای محصولات آنها خریدار چندانی وجود ندارد. فروشندگان نمی توانند بر قلب و ذهن مشتری مسلط شوند و تلاش های فراوان برای فروش محصولی که بدون تقاضاست راه به جایی نمی برد تا جایی که عمده مدیران به یک جمله دلسرد کننده می اندیشند: اگر جای دیگری سرمایه گذاری کرده بودم اکنون وضعیت بهتری نداشتم ؟! .
با م ا به راستی چه می توان کرد؟ آیا فروش تحاوی معماها و رازهایی است که بدون دانستن آنها، محصول به تنهایی قادر به فروش خود نیست؟ صد البته که کیفیت اهمیت دارد اما شرکتها هر قدر از نظر فن آوری و فوت و فن های کار با هم فرق کنند بعد از مدتی کوتاه نتایج کارشان مشابه یکدیگر خواهند شد، آنچه تفاوت آنها را تعیین می کند سیاست های بازاریابی و فروش آنهاست.