کتاب حاضر، با زحمات دوستم حسین عزیز، به ثمر رسیده است. حسین، در زندگی من، نقش بزرگی داشته. اصلاح می کنم: نقش بسیار بزرگی داشته. میتوانم بگویم در سطرسطر هر نوشته ای که از من باقی می ماند، حضور دارد. من و حسین، از اواسط دهه هفتاد، شانه به شانه هم قدم برداشته ایم. در حیطه های اجتماعی، فرهنگی و ادبی. از آن موقع تا کنون بیست سال حاصلخیز گذشته است....
.. باری، ما در سال هشتاد و شش (اندکی پس از منتشر کردن کتاب "آخرین یادگار") تصمیم گرفتیم به نقاط مختلف کشور سفر کنیم. سفری نه برای نوشتن مطالبی در باره فرهنگ عامه؛ نه برای شناختن و انعکاس مناطق گردشگری و باستانی ایران. سفری برای بهتر شناختن انسان. فراموش نمی کنم: قبل از سفر، عده ای که از هدفمان
مطلع بودند ما را به تمسخر گرفتند. گفتند: "می خواهید انسان را بیابید، بشناسید و در باره اش بنویسید؟!