در سال های اخیر، رویکرد رفتاری جایگاه ویژه ای در تحلیل های اقتصادی و مالی یافته است. اقتصاد رفتاری در حوزه اقتصاد خرد پیشرفت زیادی داشته است، اما در حوزه اقتصاد کلان هنوز در مراحل اولیه خود قرار دارد. جریان اصلی اقتصاد کلان در سال های اخیر و در حال حاضر عمدتا مبتنی بر فرضیه انتظارات عقلایی است که طبق آن، عاملان عقلایی، همگن بوده و مشابه هم رفتار می کنند؛ به عنوان مصرف کننده به دنبال حداکثرسازی مطلوبیت و به عنوان تولید کننده به دنبال حداکثرسازی سود هستند. در چنین چهار چوبی، برای رسیدن از سطح خرد به سطح کلان هیچ مشکلی وجود ندارد، زیرا همه افراد مشابه هم رفتار می کنند. در فرضیه انتظارات عقلایی فرض بر این است که انسان دارای توانایی های شناختی خارق العاده ای است که به خوبی اطلاعات را تهیه و پردازش کرده و در بهترین مدل اقتصادی به کار می گیرد. این عاملان با چنین ویژگی، رفتارشان به گونه ای است که منجر به بهترین خروجی در بازارهای آزاد برای اقتصاد کلان می شود و لذا نیازی به مداخله دولت نمی باشد. اما در دنیای واقعی چنین عاملانی (با ویژگی ابر انسانی وجود ندارند و تجربه های تاریخی نیز نشان میدهد که در بحران ها، عملکرد عاملان به گونه دیگری می شود و بازارها مختل می شوند. نمونه این تجربه ها را می توان در بحران بزرگ دهه ۱۹۳۰، بحران ۲۰۰۸-۲۰۰۷ و بحران اخبر ویروس کرونا یافت. در واقع وقتی همه چیز خوب است، عاملان و بازارها خوب کار می کنند، اما وقتی بحرانی به وجود می آید نه عاملان منفرد و نه بازارها، راه حلی ندارند و توسل به اقدامات دولت، اجتناب ناپذیر می شود.
: