از ابتدای تاریخ تا زمان حاضر همیشه طبیعت محور ذهن انسان بوده است، می توان گفت طبیعت یعنی هر آنچه بیرون از ذهن انسان است. طبیعت انسان که همان سرشت اوست می تواند همان خواسته هایش باشد. در مورد طبیعت گرایی باید مشاهده کرد سرشت انسان چیست و چه مسائلی در مورد آن مطرح می گردد.
مثلا از جمله موارد آن آرمان گرایی و رمانتيك گرایی و... است..
در مجموع نمی شود انسان ها را بر اساس سرشتشان دسته بندی کرد تا ببینیم انسان های با طبع های گوناگون چه روابطی با طبیعت دارند و از طبیعت چه می خواهند. زیرا انسان ها دارای ویژگی های درونی متفاوتی هستند و هر انسانی با توجه به ویژگی های درونی خود در مواجه با دنیای بیرون يك سری تصورات دارد.
اگر معماری را علم تقسیم فضا بدانیم و در مقیاس خرد آن و بر اساس نیازمندی ها از طبیعت كمك بگیریم؛ باید با توجه به نیازهایی که وجود دارد تغییراتی را در طبیعت ایجاد نمائیم و آن را جزئی از هویت خود کنیم.
معماری مثل پدیده های دیگر تاریخ تکامل انسان، پاسخی به خواسته های درونی انسان است، از این رو، انسان پس از شناخت درون خود و تفکر براساس ایدئولوژی اش محیط خودش را تصور کرده و می سازد.
به عنوان مثال يك مصری با توجه به فکری که در ذهن دارد و می خواهد بدان جامه ی عمل پوشاند در فضا دخل و تصرف می کند و در واقع اندیشه های درونی خود را در طبیعت متجلی می نماید. سازگاری انسان با خودش امکانات و شرایطی را در اختیارش قرار میدهد.
تمامی موجودات کره زمین، بخشی از زندگیشان صرف تأمین غذا و تأمین محیط امن برای آسایش و آرامش می گردد، انسان نیز به دنبال مأمن و محلی برای آرامش است. با مشاهده زندگی انسان هایی که هنوز تکامل نیافته اند و از مواهب زندگی شهری برخوردار نگردیده اند در جاهایی زندگی می کنند که مناسب طبیعت آنهاست، مثلا در بالای درختان یا پناهگاه ها و صخره ها.
در واقع طبیعت دارای چنان قدرتی است که برای تمامی موجوداتی که از دامانش خلق گردیده اند شرایط مناسبی را فراهم می کند. انسان قبل از این که به آگاهی برسد و از ذهن خود استفاده نماید، از طبیعت برای خوردن و مسکن استفاده میکند. مسأله اصلی این است که انسان در مقطعی هوشمند و آگاه می گردد و برای اولین بار برخلاف دیگر موجودات می خواهد در محیط زیست خود تغییر ایجاد کند. یعنی آن گونه که طبیعت برای او رقم زده است زندگی نکند و اقدام به ایجاد محلی برای خود کند و بر اساس اندیشه خود زندگی کند که این تفاوت او با دیگر موجودات است. البته نباید فراموش کرد که او قبل از دخل و تصرف در طبیعت، تجارب زیادی از آن آموخته است. مثل دیگر حیوانات که می دانند در طبیعت چه منافعی دارند.
انسان مانند دیگر حیوانات به عنوان يك موجود طبیعی با طبیعت خود مأنوس است.
انسان و هر حیوان هوشمند دیگر سعی به استفاده حداکثر از محیط پیرامون خود دارد.
می بایست خاطرنشان کرد که انسان در مواجه با طبیعتی است که زیرمجموعه ی خودش نیست مثل جنگل و کوه و غار و.... در واقع طبیعت است که مدل انسان را طراحی کرده است.
طبیعتی که انسان در آن خلق شده است انسان را مورد حمایت خویش قرار می دهد و به او شکل می دهد و به انسان کمک میکند تا کالبد، شکل وقد او متناسب با طبیعتی باشد که در آن خلق شده است. طبیعت برای تمامی موجوداتی که از دامانش خلق می شوند به صورت آگاهانه شرایط زیست فراهم میکند و انسان تا جایی که علمش اجازه دهد از امکانات طبیعت بهره مند می گردد.
شاید غریزه یا صیانت ذات موجودات است که باعث می شود در مواجه با طبیعت، خود را حفظ کنند. مثل خرس های قطبی که سفید هستند و غذایشان را از داخل یخ ها به دست می آورند. می توان گفت طبیعت نیرویی را در موجوداتش قرارداده است که بتوانند در مواجه با خودش ایجاد همزیستی کنند. همانگونه که مثلا سیستم گوارش حیوانات داخل آب متفاوت از حیوانات خشکی است و این مسئله در مورد انسان نیز صادق است که همان سازگاری با طبیعت است.
اما در حدود ۱۰- ۹ هزار سال قبل از میلاد مشاهده می شود انسان برای اولین بار قادر می گردد در محیط زیست خود دخل و تصرف نماید. این کار آنی و لحظه ای صورت نگرفته است بلکه سال ها این پروسه به طول انجامیده است. انسان با کسب تجارب، آموخته است که اگر قرار است در دشت زندگی کند، چگونه می تواند شرایط مناسب و امن برای خود فراهم کند.
براساس مطالعات صورت گرفته، مشاهده می شود انسان در حال تصمیم گیری است که از طبیعتی که برای او قانونمند بوده و شرایط برابری با آن داشته است شرایط متفاوت تری به وجود آورد. انسان موجود ضعیفی است و دائما در معرض تهدید و خطر قرار داشته است اما با توجه به مسائل واقعی مجبور به زندگی دردشت و جلگه می شود. در حدود ۱۰-۹ هزار سال قبل از میلاد به نظر برخی ها در مناطق کوهستانی شرایط زیست انسان دچار مشکل گردید و انسان برای به دست آوردن غذا به سمت دشت و جلگه آمده است. دلیل این مشکل تغییر آب و هوای کره زمین، حداقل در نیم کره ی جنوبی ذکر گردیده است. با این تغییرات جوی، امکانات مادی که در کوه ها وجود داشت، به دلیل کمبود بارندگی و خشکسالی محدود گردید و انسان با شرایطی تازه رو به رو شد که قبل از آن با آن آشنا نبود. زیرا احتیاجی به تغییر محل سکونت نداشت و این امر سبب شد تا انسان از ذهن خود استفاده کند و با مشاهده ی يك سری امکانات مساعد و يك سرى عوامل نامساعد با احساس نیاز به سرپناه، اولین اشکال معماری را پدید آورد که می توان آن را شروع به سازگاری با محیط جدید قلمداد کرد. در آن دوره برای نخستین بار، انسان اقدام به ساخت خانه های مدور زیرزمینی کرد که نخستین اشکال مسکن بوده است.
البته همان گونه که حیوانات اقدام به ساخت مسکن برای خود می نمایند انسان نیز، قبل از این تاریخ مانند نخستین ها در این اندیشه بوده است که بر روی درختان اقدام به ساخت مسکن کند، همانگونه که دیگر حیوانات در هنگام بروز خطر یا به داخل زمین پناه می برند یا به بالای درختان می روند. اما اطلاعاتی از آن دوره وجود ندارد که آیا انسان همیشه داخل پناهگاه ها بوده است یا بالای درختان و این که آیا بالای درختان، متناسب با نیازهایش اقدام به طراحی و ساخت مسکن نموده است یا خیر.
در تاریخ فوق که حدود ۱۰- ۹ هزار سال پیش از میلاد مسیح می باشد در گنج دره همدان برای سالیان متوالی انسانی که به دشت آمده بود از این منطقه برای شکار استفاده می کرد که البته حضور موقت داشته است و سپس به صورت دائم ساکن این منطقه گشته و توانسته است نخستین اشکال مسکن را به وجود آورد. در تپه سراب کرمانشاه نیز مانند گنج دره انسان برای نخستین بار همچون حیوانات خزنده مثل موش اقدام به حفر زمین نموده است و در عمق زمین زندگی کرده است. در گنج دره شباهت مسکن بعضی مدارك، نشان می دهد همان هنگام نیز انسان در داخل این خانه احساس امنیت نمی کرده است؛ وجود نردبان برای دسترسی به این مسکن علاوه بر سهولت کار، ممکن است انسان را در مقابل حیوانات به خطر بیندازد.
در مجموع منطقی ترین راه برای زندگی در دشت در آن دوره همان حفر زمین و پوشاندن روی آن با شاخ و برگ گیاهان بوده است.در جای دیگر مثلا در همدان در تپه معروف علی کش انسان داخل زمین نمی رود بلکه به كمك طبقات رسی اقدام به ساخت خانه های مربع مستطیل با پیهای ضخیم و فضاهای کوچک حدود ۱ / ۵×۲ / ۵ متر می کند که دلیل آن عدم توانایی پوشاندن آن با بزرگ بودن دهانه است. که در واقع دومین شکل از معماری را پدید می آورد.
این مدارك نشان دهنده آن است که بین انسان و طبیعت تماس تازه ای صورت گرفته و ارتباط متقابلی پدید آمده است و طبیعت، خود به انسان می آموزد. در واقع با تغییر محل اسکان از کوه و جنگل به دشت انسان به فکر ساختن این نوع از معماری افتاده است. پس فرم های استوانه ای داخل زمین و خانه های مربع مستطیل که بر سطح زمین با گل رس ساخته می شوند، نخستین مسکن ساخته انسان است. او یاد گرفته است که از مواد موجود در طبیعت برای ساختن مسکن استفاده کند. علاوه بر آن قادر گردیده است در استفاده از مصالح طبیعی در خود مواد و مصالح دخل و تصرف کند، به طور مثال اگر قرار است خانه ای با دیوار سنگی بسازد سعی به استفاده از سنگ ها به گونه ای که هم ردیف باشند و از يك سمت مرتب تر باشند می کند و سطوح ناصاف سنگ را از بین می برد و از سطوح صاف و صیقلی استفاده می کند. نکته مهم این است که آیا در این فرایند طبیعت نقشی دارد یا خیر؟
باید گفت طبیعت همان گونه که به دیگر موجودات کمک می کند به انسان نیز یاری می رساند. و درمواقع خطر و بحران حرکاتی از انسان و دیگر موجودات سر می زند که نشان دهنده آن است که در ذات حیوانات و انسانها نیرویی های وجود دارد که به آنها آموزش میدهد چگونه زندگی کنند که به حفظ بقایشان کمک کند.
لازم است گفته شود انسان نیز مانند هر موجود دیگری معتقد است که از هم نوعان خود و هم از دیدن طبیعت و موجودات آن می آموزد که چگونه طبیعت را در اختیار بگیرد.
دیگر ویژگی انسان که در این دوران جلب نظر می کند این است که انسان سعی داد که تفاوت خود و دیگر موجودات زنده را نشان دهد و مشاهده می گردد که هم زمان با این که انسان در خانه های مدور زندگی می کند توجه اش به زیورآلات جلب می شود. نمونه هایی از زیور آلات آن دوره گواه این مطلب می باشد.
به هر حال هیچگاه نباید فراموش کرد که انسان موجودی دارای سرشت طبیعی است.