این کتاب درباره رابطه انسان، طبیعت و معماری است. در این کتاب از یک نوع هستی شناسی بنیادین سخن به میان می آید که در آن، رابطه هماهنگ میان انسان و طبیعت در رده های مختلف معماری جستجو می شود. مطالعه تحول رابطه انسان و طبیعت و توجه به رویکرد تاریخی آن در شکل گیری معماری در بستر زمان بسیار حائز اهمیت است. چراکه بشر از دیرباز در رابطه تنگاتنگ با طبیعت به سر برده و حتی برای تولید مایحتاج خود از آن الهام می گیرد. طبیعت وآثار طبیعی در طول تاریخ همیشه منبع الهام و سرمشق خلاقیت های انسان بوده است. طبیعت این معلم بزرگ تاریخ، در زمینه های مختلف منشاء خدماتی برای انسان جستجوگر و کنجکاو بوده که زمان آن به قدمت خود تاریخ می رسد.
در این کتاب تعامل انسان و طبیعت در سه رویکرد مورد توجه قرار گرفته است، تقسیم بندی در رابطه با سیر معرفت در تاریخ بیان شده است. مطابق این نظر، سه دوره متفاوت ربانی، دوره متافیزیک، و دوره علمی از یکدیگر قابل تفکیک می باشند.
در این نگرش تعامل انسان با طبیعت در ابتدا نگرشی مذهبی و کیهان شناسی داشت، بطوریکه محیط حاکم بر انسان بوده و اهمیت وجودی انسان کمتر از طبیعت بود. در حالت دوم رابطه همزیستی بین انسان و طبیعت برقرار بود؛ رابطه انسان و طبیعت در وضعیت متعادلی بود و انسان خود را نسبت به خداوند مسئول طبیعت و زمین می شمارد. در حالت سوم، انسان کامل کننده و تعریف کننده طبیعت است.
در دو وضعیت نخست رابطه انسان و طبیعت، فردی است و انسان همراه با طبیعت تعامل می کند. در حالیکه در مورد سوم، طبیعت به آن چیزی گفته میشود که بر روی آن کار می شود و مورد بهره برداری قرار می گیرد. در دوره نخست انسان تحت حاکمیت عالم فراطبیعی است و همه امور هم بدست خدایان است. دیدگاه جوامع ابتدایی، تمدن های کهن شرقی و یونان باستان را تا پیش از قرن ششم پیش از میلاد می توان در این دوره قرار داد. چراکه انسان ها از دیرباز، پاره ای اشیا و مظاهر طبیعی همانند درختان، نمادها، سنگ های استوار و یا تپهای مخروطی را ارج گذاشته اند. آنها توده های خاکی ساخته و بر فراز سنگها و یا تنه درختان را برافراشته اند تا به آنها مفاهیمی مذهبی و جادویی بدهند و آنها به ساختن معابدی مبادرت کرده اند که نه تنها به هویت و آمال رفيع خود بلکه به نیرو و مسند وجود یک روح و یا یک وجود خداگونه نیز معنا بدهند. حتی مذهب نیز در شکل بسیار اولیه اش حالتی کاربردی داشته و طالب دستاوردهای انتفاعی مانندباروری، باران، آفتاب و گردش فصول طبیعت بوده است. در این فلسفه روابط انسان و طبیعت به صورتی یکپارچه مشاهده می شود و انسان نه جزئی جداشدنی از طبیعت و نه حاکم مافوق آن است. طبیعت کلیت و مظهر تجلى وجود است. در این رویکرد معمار به عنوان سرچشمه بیان احساسات خود از طبیعت به مثابه یک عامل مؤثر استفاده می کند. اشکال طبیعت در هر سرزمینی و در میان هر ملت و جامعه ای شاخصها و ارجهای متفاوت دارد، نور آفتاب، شاکله خورشید، درختان، باد، دریا، جنگل، کویر، کوه و ... همگی نمادهایی هستند که اشکالی از طبیعت را به همراه دارند. طبیعت در معماری به عنوان یک علم و هم به مثابه یک هنر در طول تاریخ منشاء آثار بسیاری از معماران و دوره های معماری بوده است. انسان کاشف طبیعت و عامل برقراری تداوم و پایداری بقا و عاملی در تجلی امکانات و استعدادهای نهانی طبیعت شناخته شده و اوست که با تصور در طبیعت رازهای نهانی خود را آشکار ساخته و گهگاه از چهره به ظاهر خصمانه و شرارت آلودش، زیبایی، صفا و صمیمیت می تراود.
در دوره سوم که حاکمیت پوزیتیویسم یا دوره علمی است و نقطه شروع آنرا می توان از رنسانس تا عصر معاصر در نظر گرفت، انسان به جهان مداری معتقد است و انسان نسبت دیگری با عالم پیدا می کند. هر چند که با مسیحیت قرون وسطی، تحولاتی در این تفکر رخ می دهد. در دوره رنسانس، انسان با استفاده از نیروی عقل، خود را مرکز جهان می پندارد و به شناسایی قوانین
طبیعت مبادرت می ورزد. در تفکر متافیزیک با وجود اینکه دیدگاه مکانیکی جایگزین دیدگاه ارگانیک انسان شده است، اما بسیاری از نظریه های رمانتیک ها در واکنش نسبت به دیدگاههای مکانیکی و نوع نگاه به طبیعت قابل تأمل است. تأثیر این نگرش در طرح مجدد دیدگاه ارگانیک در نظریه های معاصر مشاهده می شود. از سوی دیگر از دیدگاه برخی پژوهشگران دیدگاه کامل به کارگیری طبیعت، بخش بزرگی از تاریخ تحول انسان به شمار می رود. طبیعت همواره به عنوان امر مهم در شکل گیری نظریه های معماری به کار رفته است. وقفه مهمی که در این روند رویداده است به نیمه دوم قرن بیستم و در اوج مدرنیسم باز می گردد. هر چند که از ۱۹۶۰ میلادی و با جریان گرفتن رویکردهای محیط گرا، تلاش مجدد در جهت احیای طبیعت به دایره لغات معماری مشهود است.
در این روند، انسان بعد از گذر از قهر طبیعت توانسته است چیرگی خود را به او نشان دهد. اما طبیعت به عنوان منبع و نیروی ارزنده در خدمت انسان بیش از آنکه به انسان عقل گرا در امور کمی و تکنیکی کمک کند، نیاز روحی و احساسی او را برآورده ساخته است. شعر، ادبیات، هنر و فرهنگ تمدن انسان های مختلف در جوامع گوناگون همراه با سنت ها و ارزشهای آنان در طول تاریخ، همیشه طبیعت را به عنوان نمادی الهام بخش اختیار کرده است.
در دنیای معاصر از میان رفتن رابطه حقیقی میان انسان با طبیعت بر چگونگی رابطه معماری با طبیعت تأثیر شایانی نهاده است. سید حسین نصر، با اشاره به از میان رفتن انسجام و هماهنگی میان انسان و طبیعت در دنیای معاصر در حقیقت بر محو شدن انسجام و هماهنگی بین انسان و خدا تأكید نموده است. همچنین نربرگ - شولتز به انسان امروز اشاره کرده که تنها مکان های مشخص را در طبیعت جستجو می کند و در آنجا هنوز قادر به تجربه کشتزازهای وسیع، دره های باریک، فضاهای دلتنگی و شادی می باشد. بنابراین انسان امروز در وضعیتی است که احیای رابطه هماهنگ با طبیعت را در زندگی خود جستجو می کند. اما در بسیاری مواقع از گستردگی و عمق این رابطه و معنای طبیعت آگاه نیست. رابطه انسان و طبیعت در زندگی امروز بیشتر به یک رابطه صوری تبدیل شده است.
در میان رویکردهای معماری نیز ارتباط با طبیعت به یک موضوع بحث انگیز بدل شده است. اما تأثیر این امر در فضای معماری در سطوح متفاوت ذهنی و فیزیکی بازتاب یافته است. برخی به طبیعت از منظر خرد و منطق توجه نموده اند. برخی آرا به تجربه فرم و فضا پرداخته اند و بر رابطه با طبیعت فیزیکی تأکید کرده اند. گاها رابطه درهم تنیده فرم و عملکرد، فرمهای رها و طبیعی مورد تمرکز قرار گرفته اند. برخی دیگر نیز ارتباط ظاهری با عناصر طبیعی مانند آب و باران و باد و آسمان را دنبال کرده اند. همچنین ارجاع به اشکال هندسی در گروهی از آثار معماری مورد توجه بوده است. جستجو در کیفیات بنیادین در فضا، در قرن بیستم به گرایش به سبک های متفاوتی منجر شده است. در دوران اولیه معماری مدرن، برخی جریان های فکری در جهت احیای رابطه انسان و طبیعت شکل گرفته اند. پس از نیمه دوم قرن بیستم و تحولات ناشی از پژوهش های نوین در حوزه های متفاوت علوم رشته ای، تلاش های گسترده ای در جهت رفع کاستی های ناشی از تفکرات اولیه معماری مدرن و توجه به مسائل روانی در طراحی فضا ایجاد گشته است. ارگانیک گرایی، ساختارگرایی، با گرایش های نوین پایداری و بوم شناختی در جهت احیای کاستی های نخستین معماری مدرن تأثیر زیادی گذاشته اند. حاصل گفتار در این کتاب عمدتا به این سو برده می شود که تأثیر طبیعت در زندگی انسان چگونه است. استفاده شکلی و فرمی معماران گذشته و حال در آثار معماری بررسی شده همچنین ردپای طبیعت در معماری و فرهنگ انسانها نیز دنبال می شود.