ساماندهی محیط طبیعی و ایجاد محیط جغرافیایی از رایج ترین و پیچیده ترین فعالیتهای بشر بوده است که به موازات توسعه جوامع بشری، مراحل متعددی را پیموده است. فعالیت وسیع در نظم دهی و ساماندهی به نظام فضایی نواحی به منظور استقرار جمعیت و فعالیت در سطوح ناحیه ای با پشتوانه قانونی، در سالهای اولیه دهه هفتاد در قالب طرحهای توسعه و عمران (جامع) ناحیه ای با هدف «ساماندهی فضایی نظام استقرار جمعیت و فعالیت در سطح شهرستان» مطرح شد. این طرحها ادامه طرحهای جامع شهری اند که در نقاط مختلف کشور تهیه و اجرا شده اند. طرحهای جامع شهری که با طرح جامع شهر تهران در سال ۱۳۴۵ شمسی به طور رسمی در دستور کار نظام برنامه ریزی فضایی ایران قرار گرفت، با نگرشی عمدتا کالبدی، نماد نوع خاصی از برنامه ریزی بوده که به برنامه ریزی عقلایی با ابزاری معروف است.
طرحهای توسعه ناحیه ای، عمدتا با دیدگاهی اقتصادی با تأسیس سازمان برنامه و بودجه در سال ۱۳۲۷ و اقدام به تهیه طرحهای توسعه مناطق مستعد مغان، جیرفت، قزوین و غیره مطرح شد. روند تکاملی طرحهای مذکور در نیمه اول دهه ۱۳۵۰ با تهیه طرحهای منطقه ای برای برخی از استانها دنبال و به تهیه «طرح آمایش سرزمین منجر شد که به طور همزمان، دیدگاه اقتصادی، فضایی و میان بخشی داشت و هدف آن، ساماندهی نظام فضایی در سطح کشور و استانها بود. برخلاف پنج برنامه عمرانی کشور که از همان آغاز تأسیس سازمان برنامه و بودجه تهیه می شد، برنامه عمرانی ششم بر مبنای طرح آمایش سرزمین تهیه گردید.
وقوع انقلاب اسلامی و تحولات بعدی، مانع اجرای برنامه عمرانی ششم شد در سالهای بعد از انقلاب، وقوع جنگ و شتابزدگی در تهیه طرح مجدد آمایش موجب نادیده گرفتن طرح آمایش سرزمین قبلی و به نوعی بی توجهی به روند تکاملی هم گرایی فضایی، اقتصادی و میان بخشی شد؛ بدین معنی که بار دیگر (با تهیه طرحهای توسعه و عمران و حوزه نفوذ به جای طرحهای جامع شهری ) بر حل معضل توسعه کالبدی شهر در داخل محدوده شهری و داخل حوزه نفوذ شهرها تلاش شد و این امر موجب گردید هم گرایی نسبی ایجادشده در نگرش اقتصادی، فضایی و میان بخشی تحقق نیابد. ضعف طرحهای توسعه، عمران و حوزه نفوذ بعد از تجربه ای چندساله، بار دیگر لزوم توجه به ساماندهی نظام استقرار جمعیت و فعالیت و ساماندهی شهر در بستر ناحیه ای را مطرح ساخت که در واقع، طرح دوباره نظریات آمایشی، بعد از دو دهه، این بار با توجه به قابلیتها و محدودیتهای جغرافیایی، اقتصادی و مسائل مدیریتی در سطحی کوچک تر، یعنی شهرستان به عنوان ناحیه برنامه ریزی - بود. در رویکرد جدید ، «جغرافیا» به مثابه علم سازماندهی نظام فضایی و با برخورداری از نگرش عمیق به مقوله توسعه پایدار و برنامه ریزی ناحیه ای و به کارگیری الگوهای متعدد به منظور بررسی نظام استقرار جمعیت و فعالیت در ارتباط با بنیانهای جغرافیایی، شناسایی توانهای محیطی، بررسی تنگناهای جغرافیایی، نحوه کاربری اراضی و نحوه تنظیم رابطه انسان با محیط و بررسی آثار اقتصاد سیاسی و سایر عوامل مؤثر در شیوه های فضایی و غیره می تواند نقش بارزی در این حرکت جدید داشته باشد تا از این طریق، ضمن ایفای نقش مؤثر در سازندگی کشور اسلامی، بیش از پیش به تثبیت جایگاه خود در نظام برنامه ریزی به ویژه برنامه ریزیهایی با خصلت کالبدی و آمایشی در سطوح ملی، منطقه ای، ناحیه ای و شهری بپردازد. در کتاب حاضر، می کوشیم تا مبانی نظری، اهداف و نحوه ساماندهی نظام فعالیتهای انسان در فضای ناحیه ای را با توجه به بنیانهای جغرافیایی در رویکرد «ساختاری - راهبردی» با ارائه نمونه های عملی نشان دهیم.