به دنبال فروپاشی کمونیسم و تلاش اکثر قریب به اتفاق کشورهای دنیا در جهت استقرار نظام اقتصاد بازار و دستیابی به رشد و توسعه اقتصادی، روند «جهانی شدن» بالاخص در زمینه مسایل اقتصادی به موضوع مهمی در سطح بین الملل تبدیل شده است. برخی اعتقاد دارند که پدیده جهانی شدن باعث خواهد شد که انسان در هر کجا که زندگی می کند، هویت و شخصیت خود را از دست بدهد و خود را در هیچ کجای این کره خاکی، در خانه خود احساس نکند؛ انسان در روند جهانی به راحتی تحت تأثیر قرار می گیرد تا آنجا که می تواند باورهای خود را فراموش کرده و از خود و محیط اطراف خود بیگانه شود. برخی نیز شیفته درخشندگی و زرق و برق ظاهری روند جهانی شدن گردیده تا آنجا که هر اقدامی در جهت مخالف آنرا به زیان کشورها و ملتها تلقی می کنند.
شواهد و قرائن تا کنون نشان می دهد که امروزه «جهانی شدن» به پدیده ای در اختیار قدرت های بزرگ مبدل شده است که از طریق آن در صددند تمایلات سیاسی و اقتصادی خود را در جهان تحقق بخشند. آزادی بازارها که در پرتو جهانی شدن دوام و قوام می گیرد، برخلاف انتظار، به شدت اختلاف بین کشورهای فقیر و غنی افزوده است.
با این حال مباحث مربوط به مبانی نظری علم اقتصاد در دهه گذشته شاید کمتر دستخوش تغییر و تحول شده است. اصول مربوط به موضوعاتی از قبیل عرضه و تقاضا، بازارها، اهداف اقتصاد کلان، سیاست های اقتصادی و نظریه های پایه اقتصاد بین الملل کماکان اعتبار خود را حفظ کرده است. اگر چه انسان در پرتو نظریه های اقتصادی قدیم و
جدید دارای موفقیت هایی در زمینه بهبود کیفیت زندگی خود بوده است، با افزایش نسبی جمعیت در برخی از جوامع، مشکلات جدید و پیچیده ای نیز بوجود آمده است. بیکاری و به دنبال آن فقر و آفت های اجتماعی، عرصه را بر فضای سیاسی و اقتصادی این جوامع تنگ کرده است. جهت برطرف کردن این مشکلات، تلاشی پیگیر در چهارچوب برنامه ریزی دقیق و دراز مدت اجتناب ناپذیر است.