مهمترین مسئله ای که امروز اغلب مردم جهان با آن روبه رو هستند، کاهش ویژگیهای مثبت محیط زیست و افزایش آلودگی آن است. بخشهای سه گانه قلمرو غیر زنده كره زمین (اتمسفر، هیدروسفر و لیتوسفر) در محل تلاقی یکدیگر، در اثر این آلودگیها ناسالم گشته اند و ارزش حیاتی مجموعه آنها از بین رفته است، مجموعه ای که محیط طبیعی را می سازد و پایه و زیربنای بیوسنوز یا مجموعه زیستی را تشکیل می دهد. کاهش ارزش حیاتی این مجموعه به قدری زیاد است که روند طبیعی پدیده ها دچار اختلال شده و موضوع حالت بحرانی به خود می گیرد. آلودگیهای ناشی از سوخت کارخانه ها، ماشین آلات، خودروها، تشعشعات رادیواکتیو برخی عناصر به صورت طبیعی یا مصنوعی، محصولات توسعه بی وقفه شهرها و فناوری و نظایر آنها را می توان به عنوان مثال ذکر نمود. هرچند که اهمیت مسئله بیش از پیش بر مسئولان امر آشکار و کنفرانسهای ملی و بین المللی و سمینارها و گردهماییهای گوناگون برپا می گردد، ولی عملا اقدام اساسی و همه جانبه صورت نگرفته است، اقدامی که به طور چشمگیر تنگناهای حاصل از آلودگیها را کاهش دهد و یا لااقل در کنترل و مهار کردن آنها مؤثر واقع شود. یکی از مهمترین علل عدم توفیق در حل این معضلها، گستردگی ابعاد موضوع و پیچیدگی روابط عوامل گوناگون از قبیل آلاینده ها، عوامل به وجود آورنده آنها، محیط یا محیطهای طبیعی، فشار دموگرافی، مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است. وابستگی عوامل و پیچیدگی آنها به قدری وسیع و دامنه دار است که نمی توان به راحتی، در محدوده خاص، نسبت به ریشه یابی دقیق و صحیح و چاره اندیشی متناسب اقدام نمود. از این رو تا پژوهشهای همه جانبه و بین رشته ای به منظور ریشه یابی اساسی و عمیق و پی بردن به ماهیت روابط، توسط متخصصان ذی ربط و گوناگون به طور سازمان یافته و با مدیریت صحیح و مسئولانه به مرحله اجرا در نیاید، نباید انتظار داشت که این امر مهم حیاتی ملی و جهانی، به طور ریشه ای حل شود. به زعم متصدیان امور، مطالعه در زمینه بروز اختلالات در محیط و یافتن راه حلها صرفا جزو وظایف نهادهای محیط زیست است، در صورتی که نقش مطالعات متخصصان سایر رشته ها که به طور مستقیم یا غیرمستقیم با قلمروهای مختلف و عوامل تشکیل دهنده زیربنا و رو بنای محیط زیست سر و کار دارند، نه تنها کم اهمیت نیست بلکه در برخی موارد بسیار مهم و حتی تعیین کننده است. نقش مطالعات متخصصان جغرافیا، بویژه جغرافیای طبیعی از آن جمله است. در دانش محیط زیست چگونگی روابط بین موجودات زنده و سازش آنها با محیط طبیعی بررسی می شود، در صورتی که مطالعه کم و کیف محیط طبیعی، شناخت نقش تحلیلی و ترکیبی عوامل تشکیل دهنده آن، نحوه تغییرات محیط، بویژه در نتیجه تأثير موجودات زنده و از همه مهمتر در نتیجه دخالت انسانها، کشف واکنشهای آن در برابر آلودگیها و اختلالات ناشی از اعمال تغییرات در آن و مواردی از این قبیل از وظایف جغرافیدانان به شمار می رود.
اليكن این وظایف وقتی به بهترین وجهی انجام می پذیرند که از یک طرف، نگرش منطقی و روش اصولی نظام علمی مشخص و تعیین شود و از طرف دیگر زمینه کاری فراهم گردد. از مدتها پیش، خصوصا از جنگ دوم جهانی به بعد علم جغرافيا، همانند سایر دانشها، مراحل تحول گوناگونی را در نگرش و متدولوژی طی کرده و دوران نوین آن با تداول روش سیستمی آغاز گردیده است. با اتخاذ این روش اهمیت پیوند سازندهای محیط و نقش آنها در پدیده بسیار مهم حیات، حتی در پژوهشهای تخصصی، به باد فراموشی سپرده نمی شوند و نقیصه ای که در تخصص گرایی و اعمال قالبهای گوناگون در محیط و مطالعه آن به صورت تجزیه ای و بدون توجه به نقش روابط وجود داشت و درک واقعیتهای کلی محیطی را در قالب یک چشم انداز و یک منظر و به عبارت دیگر در قالب یک سیستم دچار اشکال می ساخت، از بین می رود. خوشبختانه اولین شرط ایفای وظایف، یعنی اتخاذ روش اصولی فراهم آمده است. بنابراین، همانگونه که مطالب فصول ششگانه این اثر می نمایانند، مطالعات جغرافیای طبیعی در ریشه یابی اساسی معضلات و بالمآل در برنامه ریزی عمران و توسعه، کمکهای شایسته و ارزنده ای ارائه می دهد. امید است که با حصول شرط دوم، متخصصان رشته های متعدد جغرافیا به طور عام و جغرافیای طبیعی به طور خاص، همانند جغرافیدانان اغلب کشورهای جهان نقش ارزنده و سازنده خود را به نحو احسن به منصه عمل درآورند.
در حال حاضر در تمامی رشته های علوم جغرافیا، خصوصا جغرافیای طبیعی روش سیستمی و توجه به یکپارچگی محیط بیش از پیش مدنظر قرار می گیرند. سعی کرده ایم که در فصل اول این اثر تحت عنوان «جغرافیای طبیعی کاربردی و نگرش سیستمی» به تشریح و روشن ساختن موضوع مذکور بپردازیم. بعد از آگاهی از موضوعات مورد بحث در جغرافیای طبیعی و تشریح اهمیت نگرش سیستمی و جهت گیری نوین این علم در این فصل، بررسی روابط موضوعات جغرافیای طبیعی با یکدیگر و با پدیده های سایر رشته های مجاور که عنوان فصل دوم را تشکیل می دهد، به راحتی امکانپذیر می گردد. در طی این مطالعه تلاش ما بر این بوده است که ضمن توجه به نوع و نحوه روابط عوامل، از نقش ترکیبی آنها در ایجاد نوعی خاص از محیط طبیعی که برای امر آمایش بسیار مهم است غافل نمانیم تا بتوانیم مطالب فصل سوم را به عنوان محیطهای طبیعی در ارتباط با آمایش سرزمین و نقش مطالعات جغرافیای طبیعی) بپرورانیم. در این فصل، با مطالعه ویژگیهای قطب غیر زنده محیط (اکوتوپ و بیوتوپ) و قطب زنده (بیوسنوز) در قالب اکوسیستم و توجه به کیفیت رابطه آنها در ایجاد محیطهای مناسب یا نامناسب، به تجزیه و تحلیل محیطها و اکوتوپهای پایدار و ناپایدار و بینابین می پردازیم، چرا که هر یک از این قلمروها، در آمایش، مسائل خاصی را مطرح می سازند و با دارا بودن استعداد ویژه، آمایش بخصوصی را طلب می کنند.
قلمرو برنامه ریزی منطقه ای (شهری - روستایی)» عنوان فصل چهارم این اثر است که در آن، ابتدا مفهوم (منطقه) و معیارهای تعیین آن بررسی و سپس مطالبی در خصوص نقش مطالعات سازمان یافته جغرافیای طبیعی، در برنامه ریزی منطقه ای شهری و روستایی و ارزیابی محیط طبیعی نسبت به بهره برداریهای کلان ارائه می شود.