فقط آگاهی بر نظریه های علمی مدیریت، موفقیت مدیر را در عمل تضمین نمی کند. از دیرباز این واقعیت، سئوالی را پدید آورده است که: آیا مدیریت علم است یا هنر یا فن؟
این سئوال از آنجا سرچشمه می گیرد که مدیرانی بوده و هستند که تحصیلات دانشگاهی نداشته بابا تخصص های غیر مدیریتی در اداره سازمان ها، نسبت به دانش آموختگان علم مدیریت موفق ترند. وجود چنین مدیرانی، در سازمانها، صاحبنظران علم مدیریت را بر آن داشته است تا در این اندیشه باشند که:
با چه روش هایی باید نظریه ها و مدلهای مدیریتی را آموزش داد تا فراگیران علوم سازمانی دانشجویان و مدیران با علم مدیریت بهتر آشنا شوند و در عمل بتوانند بهره وری فردی گروهی و سازمانی خود را افزایش دهند؟
این پرسش چند بعدی باعث شده است تا بر موثرسازی روش های آموزشی بیشتر توجه شود و با استفاده از تکنولوژی آموزشی در پی دستیابی به روشهای نوین در آموزش باشند.
یکی از رویکردها و روش های آموزشی، موردنگاری (Case Writing) و موردکاوی (Case Study) است که خوشبختانه شواهد نشان میدهد که بکارگیری آنها در نظام آموزشی مدیریتی کشور روز به روز بیشتر میشود.
نگارنده سالها پیش در اولین تجربه مدیریتی خود، برغم موفقیت هایی که پیدا کرد با احساس ناکارآمدیبخشی از اندوخته های ذهنی خود روبرو شد و دریافت که دانش لازم برای «فهم، دقیق شرایط پیچیده کاری ندارد لذا در پی یافتن راهکارها و راه های برون رفت از بن بست بر آمد. در این راستا به ارزیابی میزان اثربخشی روش های تدریس در رشته مدیریت و جستجوی روشهای نو پرداخت و از این رهگذر با روش موردنگاری و موردکاوی آشنا شد. جذابیت این روش، رفته رفته او را به موردنگاری درباره آنچه با آن درگیر بود کشانید.