"ليرشاه"، پيرمرد مغرور و كله شق تصميم به تقسيم قلمرو سلطنت اش ميان سه دختر خود مي كند. او بزرگترين قسمت را به كسي كه بيش از همه دوستش دارد، خواهد داد. اما نمي تواند تشخيص دهد چه كسي چابلوس است و چه كسي واقعا او را دوست دارد. اوكوچكترين دخترش، "كورد ليا" ي صادق را تبعيد مي كند و قلمرويش را ميان "گونريل" و "ريگان" تقسيم مي كند. اين دو وطن فروش بزرگ، نه تنها شاه را از محبت و علاقه، بلكه از دارايي و مالكيت محروم مي كنند. ليرشاه كم كم ديوانه مي شود، اما با حداقل امكانات، به شناخت خود مي رسد. "گلاوستر" همانند لير نابيناست. او پسري نامشروع به نام "ادموند" دارد كه توطئه گر است. نتيجه تخريب جسم است و تجديد روح و…