انسان معاصر، در شرایطی دشوار و بحران خیز قرار دارد و ما ایرانیان هم از آن برکنار نیستیم؛ از یک سو وبیت خویشتن» را به درستی نمی شناسیم و از سوی دیگر به «خودباوری معقول» نرسیده ایم. در فضای نوین که امپراتوری توانمند رسانه، تقدیر «مک دونالدی» شدن جهان را بعنوان «حقیقت» ترویج میکند .های اصیل فرهنگی ما روز به روز در عمل کمرنگ تر می شود. در این روزگار، انسانها در «دهکده جهانی، عریانند و در خانه هایی با دیوارهایی شفاف، در تیررس نگاه همدیگرند. انسان به «گرهای» از یک شبکه تبدیل شده است که خانه اش همه جاست و هیچ حریم خصوصی ای ندارد. رفته رفته فرآیند جهانی شدن، به کمک تکنولوژی های نوین، از «اختیار»، به «اجبار» تبدیل می شود. انسان امروز، نظاره گر و بازیگر سناریویی شده است که تدبیرگران «هالیودی» و «فیفایی» آن را می چرخانند
چونان سیل توفنده، غربی سازی جهانی، فرهنگهای کهن و بومی را به چالش کشانده است. در برابر این سیل، پارهای از افراد به «انفعال» یا «تعامل» و بعضی دیگر به «تقابل» برخاسته اند. آنچه روشن است برای بهره گیری از انرژی حاصل از این تحولات گزیرناپذیر که پی در پی رخ میدهد نمی توان به جریان جاری زمان، فرمان توقف داد و آرزوی آن داشت که این «سیلاب»، منجمد شود. بنظر می رسد تنها راه واقع گرایانه، در این جریان خروشان تکیه بر دست و بازوی خویش در حرکت به سوی مقصد است.
پیداست راهبرد موج نوردی، باید بر پایه «خودشناسی» استوار شود. خودشناسی، بعنوان فرایندی که از سطح فرد» آغاز می شود و با دیدمانی انسانی، فراتر از گرایش های نژادپرستانه و ایدئولوژیک، در چارچوب منافع ملی و جهانی یک کشور، ساماندهی می شود. اما براستی این «خود»، چیست و کیست؟!
: