به عنوان یک عضو هیأت علمی در کمتر کلاسی حضور داشته ام که در آن این بحث که عنوان یا نام رشته، برنامه ریزی درسی است یا برنامه درسی؛ مبدل به یک چالش تمام عیار نشده باشد. چه آنکه در شرایطی که عنوان این رشته دانشگاهی برنامه ریزی درسی است و بسیاری از مدرسان و کارشناسان نیز در داخل کشور، رشته را با این عنوان معرفی می کنند، چنین وضعیتی کاملا طبیعی است.
چگونه می توان انتظار داشت درک جامع و کاملی از این رشته حاصل شود، بدون اینکه تحولات و پیشرفت های حاصله در ابعاد مختلف این حوزه معرفتی به طور کامل در داخل کشور انعکاس نیافته و از طرف دیگر به علت فاصله بسیار زیاد بین دانش برنامه درسی در داخل کشور با آنچه که در بسیاری از ممالک جهان در حال اتفاق افتادن است، پژوهش های داخل نقش بسیار کمی در پیشبرد این حوزه معرفتی در سطح جهان داشته باشند.
در شرایطی که ما در داخل کشور، رشته را به عنوان برنامه ریزی درسی معرفی می کنیم، رشته ای با این عنوان عملا به دلایلی که بعدها ملاحظه خواهیم کرد، به تاریخ پیوسته است و دوران آن به سر آمده است و آنچه که عملا وجود دارد عبارت است از برنامه درسی یا مطالعات برنامه درسی به عنوان یک رشته معرفتی. .
اینکه چرا هنوز رشته با عنوان «برنامه ریزی درسی» مورد خطاب قرار می گیرد شاید حداقل به سه دلیل عمده زیر باشد:
١. بسیاری از آثاری که تاکنون در ارتباط با رشته منتشر شده است، نتوانسته اند تصویری جامع و کامل از اندیشه ها، نظریات، تحقیقات و تحولات برنامه درسی به تصویر بکشند. بیشتر آثار با عنوان برنامه ریزی درسی به عنوان یک رشته که مربوط به دوران قبل از ۱۹۷۰ است، بر انتشار یافته یا اینکه علایق و سلایق موجود در پاره ای از این آثار سبب شده است تا از تحولات و افکار بسیاری از اندیشمندان جدید چشم پوشی شود. این اغماض آگاهانه یا ناآگاهانه، سبب شده است تا پیشرفت و تغییرات بنیادی ایجاد شده در رشته برنامه درسی آن طور که بایسته و شایسته است، در این آثار منعکس نشود.
۲. دلیل دیگر که باید به عنوان یک حقیقت تلخ از آن یاد کرد آن است که برخی از اذهان آشنا به پارادایم ها و طرز تفکر پوزیتویستیکی و منطقی دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، عملا در این رشته در الگوها، طرز نگرش ها و تحلیل های آن دوران فریز شده اند و به بازتولید آن اندیشه ها با بحث و بررسی سنت های برنامه درسی در دوران بوبیت، تایلر، تابا و مانند آن اقدام می کنند. این بیان بدان معنا نیست که اندیشه های متقدمان برنامه درسی ناروا و غیر مؤثر بوده اند بلکه آنها نقش و سهمی قابل تقدیر و تأمل در حیات کلاسیک رشته داشته اند و مروجان اندیشه های متقدمان در ایران نیز از همین تأثیر و نفوذ برخوردار بوده اند، اما مسئله اساسی این است که باز تولید این اندیشه ها و تأسی به پارادیم و چارچوب فکری که دوران آن به عنوان یک پارادیم مسلط و غالب به سر آمده است، زیستن در فضایی است که عملا به تاریخ پیوسته و وجود خارجی ندارد. ٣. دلیل دیگر شاید به وضعیت فعلی رشته باز گردد که به زعم بسیاری از اندیشمندان، بسیار پیچیده، گیج کننده و گنگ است (1992 , Marsh , 1995 ; Omnestien & Hunkins , 1997 ; Pinar , 2004 ; Jackson ). برخی آثار با نام برنامه ریزی درسی، و برخی با عنوان برنامه درسی منتشر می شوند و تعریف مشخص و قابل قبولی از رشته در دسترس نیست. این ابهام و سردرگمی در رابطه با رشته واقعا در تناسب با چند دهه گذشته بسیار بیشتر است. آثار منتشر شده به ویژه در دهه اول ۲۰۰۰ آن قدر گیج کننده است که به سختی می توان قبول کرد که مباحثات موجود در آنها در رابطه با رشته برنامه درسی است.
اما اگر واقعا رشته برنامه درسی را در مرحله معینی از تحول در نظر بگیریم یعنی نوعی تغییر پارادیم در دهه ۱۹۷۰ و سپس آن را با پژوهش هایی که در دهه قبل از ۱۹۷۰ انجام شده اند مقایسه کنیم، آنگاه تصویر حاصله، تصویری روشن و قابل درک است. (Pinar etal, 1995, p25) بنابراین آنچه انگیزه اصلی اثر حاضر را تشکیل می دهد عبارت است از: الف) به تصویر کشیدن تحولات، پیشرفت ها و اندیشه های معاصر در رشته ای تحت عنوان برنامه درسی که مرزهای آن نسبت به دورانی که برنامه ریزی درسی خوانده می شد، شکسته، دگرگون و حتی دیگرگون شده است. ب) آماده و عرضه کردن کتابی که بخش عمده ای از تلاش های پژوهشی در رشته را مطرح نماید. به عبارت دیگر قصد اصلی در اینجا آن است تا دیدگاه ها و نقطه نظرات اندیشمندان مختلفی که تلاش های فراوانی را در دوران معاصر در عرصه برنامه درسی به عمل آورده اند و عمر ارزشمند خویش را صرف حل و فصل و بررسی مسائل و مباحث برنامه درسی و طرح نقطه نظرات جدید نموده اند, به نحوی امکان عرضع در داخل کشور را پیدا کنند.